با یاد ولی نعمت و سرورمان وارد ماه خدا شویم
برای ورود به هر شهری باید از دروازه آن گذر کرد و من می خواهم وارد شهر رمضان شوم ، می دانم که شهر رمضان در عصر غیبت یک دروازه اصلی دارد که آن هم ولی نعمتمان ، واسطه فیض و سبب رحمت بر بندگان ، صاحب نعمت خدا بر بندگان ، حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
اما نمی دانم با آقایم با سرورم با امیدم چگونه سر صحبت را باز کنم و چگونه اذن ورود بخواهم . آقا جان اگر من در یاد شما کوتاهی می کنم اما شما این طور نیستید ، اگر من گفتار ، رفتار و خلقیاتم را با شما هماهنگ نمی کنم شما مرا از خود نمی رانید . اگر من حقیر غرق در افکار هوس آلود خودم هستم ، شما دائم به فکر نجات من هستید و افسوس که من هیچگاه شما را درک نکردم و شما و شما همواره به فکر این بودید که توجه مرا به خود جلب کنید ، نه نه نه از این باب که نعوذ بالله مثل من حقیر خودخواه باشید نه بلکه باز هم به خاطر نجات بنده از گناهانم ، از رفتار ناشایستم، از … وای وای وای بر من چرا نفهمیدم مهربانتر از مادر برایم چه می خواهد و من چه سفیهانه از آن فرار می کردم و دستان مهربان سرورم را رها کرده و و به بیراهه می رفتم.
آقا جان حالا که دلم را برده ای ، حالا که درونم را پریشان خودت کرده ای ، حالا که زیباترین حس تعلق خاطر را برایم به وجود آورده ای ، می شود خواهش کنم دست از سرم برنداری و مرا همواره گرفتار خودت کنی، می شود تمنا کنم که مرا همواره در جاده عشق ثابت قدم نگه داری ، می شود خواهش کنم اجازه فرمائید با شما وارد شهر رمضان شوم و همواره در کنار شما مناجات سحر بخوانم ، با شما نماز عشق برپا کنم و با شما بر سر سفره افطار بنشینم ، آخ که چه کیفی می دهد این همراهی ، سرورم می دانم که تمام این حرفها از من بی لیاقت پر گویی و زیاده خواهی است اما عزیز زهرا (سلام الله علیها) شما دست مرا گرفته ای که بنده حقیر این چنین دلتنگ شما شده ام ، پس می توانم خواهشهایم را دوباره تکرار کنم ….